نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

ونداد زحمت کش من

  یه روز تو خونه مامانی اینا برنج پاک کردیم خسته شدیم  بعدش خواستیم از صندلی بریم بالا فضولی کنیم .داییم 2 تا عکس خوشگل ازمون گرفت       ...
3 دی 1391

عکسهای چهار ماهگی و پنج ماهگی

      ان هم عکس خوشکل مامان وقتی 5 ماهش بوده در حال خوردن هر چی که به دستش رسیده از ببعی گرفته تا دست وپا      مامان قربونت بره هنوز مروارید ها ی خوشکلت در نیومده به خاطر همین این قدر اذیتی امیدوارم وقتی فرشته ها دارن برات مروارید هاتو میارن  یه عالمه مروارید سالم و سفید باشه که تا اخر عمر اذیتت نکنن ...
3 دی 1391

وحالا تولد ونداد گلی

              اینم مهمون کوچولوی تولد           سرگرمی های ونداد در تولد         ونداد قبل از اومدن مهمونا                        .          تولدت مبارک عزیزم                                  &n...
3 دی 1391

دل نوشته های مامان

پسر گلم عشق مامان  میدونم خیلی دیر دارم این کار رو میکنم ولی بزرگ شدن تو و بزرگ کردن تو این فرصت رو ازم گرفت که بتونم یه وب یادگاری از دوران بچه گیهات برات درست کنم ولی الان که برای خودت یه مرد خوشمل شدی    میخوام جبران کنم وتا الان هر چی که ننوشتم رو تا اونجا که یادم میاد بنوسم بنویسم تا بدونی که چه قدر برام عزیزی  میخوام از اول اول شروع کنم از بد تولدت که یه کوچولو ی لاغر  بودی و مامان میترسید بغلت کنه   اندازه جوجومون هنگام تولد وزن :2700           قد :48 با اینکه خیلی کوچولو بودی در عوض زود تپل شدی و شدی یه پسر خپلی که باید لباس های بزرگتر از سایز خ...
3 دی 1391

اولین مسافرت ونداد در مهر 1390

پسر قشنگم مامان نذر کرده بود اگه سالم به دنیا بیای اولین مسافرتی که بری پابوس امام رضا باشه تو به دنیا اومدی ومامان بابا هم دیگه فرصت مسافرت پیدا نکردن تا تو هفت ماهه شدی مادر جون وپدر جون می خواستن برن کیش ماهم گفتیم وتصمیم گرفتیم که بریم حتی دنبال بلیط هم رفتیم ولی گیرمون نیومد  ماهم دیگه بی خیال شدیم تا اینکه امام رضا تورو طلبوندو ما راهی مشهد مقدس شدیم واین طوری شد که تا به نذرم عمل نکردم هیچ جای دیگه ای هم نتونستیم بریم  تو رفتی مشهد و بیمه امام رضا شدی من تو رو به اون سپردم وازش خواستم که همیشه وهمه جا مواظبت باشه اخه توزایر کوچولوی اون بودی . مامان همیشه یادت باشه که خدا بزرگ وبلند مرتبه است وهمیشه مواظبت است ...
3 دی 1391

دومین مسافرت به بندر انزلی

یازده فروردین من وبابا وونداد با خانواده پدری ونداد البته به جز بابا جون رفتیم بندر انزلی اولش فکر میکردم که  وای چه کار سختی از جنوب تا شمال با یه بچه سیزده ماهه هی به علی رضا گفتم جون من بی خیال ولی اون میگفت باید قوی شی وقتی حرکت کردیم ونداد مامان تمام مسیر رو خواب بود البته تمام مسیر بارون بود وکولاک . حسابی بارون دیدیم وبرف وقتی رسیدیم دهکده ساحلی فهمیدم راه با همه سختی هاش می ارزید وای که جایی نگو دلم غش میره این جا ونداد در حال سرسره بازی  با کاپشن وکلاه از بس که هوا سرد بود این جا هم ونداد در حال خاک بازی با عینک مامان بی چاره است وقتی پسرم فیگور میگیره وشیطنت از نگاش میباره این ه...
3 دی 1391

تولد بهترین بابای دنیا

عزیزم تو واسه من وپسرم بهترین هدیه خدایی از خدا می خوام که همیشه وهمه جا با همدیگه ودر کنار هم زندگی شادی داشته باشیم    تو را هیچ گاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی یاد تو رنگ میزنم    دوستت دایم تولدتت مبارک   اینم دو تا عکس از تولد بابا علی رضا که ونداد نزاشت بیچاره بفهمه چی شده تا اومد به خودش بجنبه ونداد تمام توت فرنگی ها ی روی کیک رو خورد         ...
3 دی 1391

ونداد با همه با مزگی هاش در گذر زمان

پسرم چند تا عکس برات گذاشتم تا هر وقت که نگاشون میکنی بفهمی چی کار کردی که این جوری خودت رو تو دل همه جا دادی  من فکر میکنم تو با مزه ترین پسر دنیایی   ونداد در حال خوردن شیشه عطر مامانی ونداد در حال جارو نوردی   ونداد در حال خود کار خوردن و اما ونداد در حال غر زدن ونداد در حال و هوای موزیک ونداد در حال پیپی کردن دیگه تا حالا این مدلیش رو ندیده بودم ونداد در حال.........     ...
3 دی 1391

چند تا ادای بامزه

چند تا عکس با مزه ازت گذاشتم تا هر وقت که نگاشون میکنی بفهمی چه گل پسری بودی مامان . الهی قربونت بشم جدیدا یاد گرفتی کلاه که میزاری سرت میاریش پایین تا رو چشمات رو بگیره هر کسی هم که صدات میکنه به جای این که کلاه رو بدی بالا سرت رو میاری بالا تا اونو ببینی .با این کات تو خیابون که میبرمت چنان دلبری میکنی  که ادما برات غشششش میکنند       این جا هم تا بهت میگیم فیگور بگیر سریع لبات رو غنچه می کنی اخه بچه جون این دیگه چه فیگوریه؟       ...
3 دی 1391